در معرکه جنگ بر جهان تاختیم
در جنگ نرم قافیه را باختیم
داراها و ساراها
چفیه و چادر
سارا سوال می کرد ،دارا کجاست اکنون؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش،مفقود در زمین است
در آن زمانه رفتند، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار دارا
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنز رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه،چادر "لباس جین" شد
با چفیه ای ک گلگون از خون صد چو داراست
سارا،خود از برای ،جلب نظر بیاراست
آن مقنعه ور افتاد،جایش فوکل در آمد
سارا به قول دشمن از املی در آمد
دارا و گوشواره،حقا که شرم دارد!
در دست هایش امروز،او بند چرم دارد
باخون و چنگ و دندان،دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
یا رب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله،عجل فرج ولیک
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند این ها شدند طلبکار