مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد
طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم
یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست
به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم
یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا
دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست
دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم
یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم
طلب سوختن بال و پر کس نکنیم
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر که درخویش شکستیم صدایی نکنیم
خودبسازیم به هردرد که ازدوست رسد
بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم
جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم
شکوه ازغیر خطاست خطایی نکنیم
وبه هنگام عبادت سرسجاده ی عشق
جزبرای دل محبوب دعایی نکنیم
یاور خویش بدانیم خدا یاران را
جزبه یاران خدادوست وفایی نکنیم
گله هرگزنبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم وشفایی نکنیم
یادمان باشد اگرشاخه گلی راچیدیم
وقت پرپرشدنش سازونوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا
بی سبب بندگی غیرخدایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد ازینکار ابایی نکنیم
ولی آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟
یاد من هست، طلب عشق ز هر کس نکنم
گو تو آخر که نه انصاف و نه عدل است و نه داد
دل دیوانه من بهر که افتاده به خاک
این همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار
به تو ای عشق ، تو ای یار ، به تو ای بهر نیاز
یاد من هست که دیگر دل من تنها نیست
یاد من هست که دیگر دل تو مال من است
یاد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک
یاد تو باشم و هر دم بکنم راز و نیاز
یاد تو باشد از این پس من و تو ما شده ایم
هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ایم